دم عشق دمشق
28 تیر 1396 توسط الهام
خاطره ای از شهید حسین معزغلامی در دیدار با آقا
صبح زود رسیدیم مصلی …
حاج حسین از شوق زیارت حضرت آقا خیلی سرحال بود .. نشسته بودیم حرف میزدیم و کلی خندیدیم تا اینکه کم کم آماده شدیم برای نماز …خلاصه بعد از همه این مراسم ها حضرت آقا از پشت اون پرده ها داخل شدند و همه از خود بی خود شدیم .. چند لحظه ای گذشت از شعار دادن ها و تو همون هیاهو بودیم که من برگشتم یه چیزی به حاج حسین بگم که دیدم تمام صورتش پر از اشک شده و همینطوری که حضرت آقا رو میبینه اشک میریزه …تو راه برگشت از مظلومیت آقا و بی بصیرتی خواص گفت و هر موقع این بحث ها میشد کامل بهم میریخت و میگفت آقا خیلی تنهاست و ما هرکار نظامی و غیر نظامی ای که انجام میدیم فقط به عشق آقاست نه هیچکس دیگه …
شهید حسین معزغلامی
☘سلامتی و عزت روز افزون حضرت امام خامنه ای صلوات ☘